صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5365

1. گرچه چون مجنون زشور عشق صحرایی شدم

2. خاررا دست حمایت از سبک پایی شدم

3. داشت چشم باز عالم راسیه در دیده ام

4. تا نظر بستم ز دنیا عین بینایی شدم

5. تابع خورشید باشد سایه در سیر و سکون

6. چون تو هر جایی شدی من نیز هر جایی شدم

7. خاکساری پیشه خود کن که من چون آفتاب

8. درنظرها سر بلند از جبه فرسایی شدم

9. آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور

10. من ز وحشت در سواد شهر صحرایی شدم

11. طاقت دیدار چشم تنگ ظرف من نداشت

12. محو در نظاره چشم تماشایی شدم

13. داشت فارغبال خاموشی من آزاده را

14. در قفس محبوس چون طوطی ز گویایی شدم

15. علم رسمی می کند دلهای روشن راسیاه

16. من به نادانی ازان قانع ز دانایی شدم

17. نیستم فارغ ز پیچ و تاب از شرمندگی

18. تا علم چون سرو در گلشن به رعنایی شدم

19. نقش بست از کوتهی بر خاک، بال و پر مرا

20. بس که چون طاوس مشغول خود آرایی شدم

21. داشتم روشن تر از شبنم درین بستان دلی

22. دل سیه چون لاله من از باده پیمایی شدم

23. چون توانم سر برآورد از محیط بیکنار

24. من که در سیر وجود قطره دریایی شدم

25. پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود

26. قانع از همصحبتان صائب به تنهایی شدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
* صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
شعر کامل
صائب تبریزی
* به گرد گل هجوم خار دیدم، شد یقین صائب
* که بدخویی حصار عافیت باشد نکویان را
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن که مسلسل نمود طرهٔ لیلی
* خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
شعر کامل
فروغی بسطامی