صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5366

1. هر که می آید به ملک هستی از کوی عدم

2. باز می گردد به جان بی نفس سوی عدم

3. هرکه می داند چه آشوب است درملک وجود

4. بی تامل برندارد سر ز زانوی عدم

5. هست در میزان هستی راه ورسم امتیاز

6. خاک وزرباشد برابر درترازوی عدم

7. هرکه رفت آنجا ز فکر باز گشت آسوده شد

8. دلنشین افتاده است از بس سر کوی عدم

9. سجده شکرش به دامان قیامت می کشد

10. هر که را محراب گردد طاق ابروی عدم

11. تا بیفتی از نفس چون دیده قربانیان

12. رو مکن زنهار رد آیینه روی عدم

13. نیست در ملک پرآشوب وجود آسودگی

14. چون نفس ازپای منشین در تکاپوی عدم

15. خاک می مالد به لب صائب ز بیم چشم زخم

16. ورنه سیراب است از آب زندگی جوی عدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شراب اشک تلخم، چاشنی از نقل تر گیرد
* گر آن شیرین پسر، بادام چشمم در شکر گیرد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
* شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
شعر کامل
سعدی
* صاحب دلی که نرد وفا عاشقانه باخت
* نقد دو کونْ در ره یار یگانه باخت
شعر کامل
جامی