صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5413

1. گر کند آن بیوفا از من جدایی، چون کنم

2. من که از اهل وفایم بیوفایی چون کنم

3. زلف بندی نیست کز تدبیر بتوان پاره کرد

4. کند دندان خود از نیر خایی چون کنم

5. در میان رشته زنار و آن موی کمر

6. فرق بسیارست، کافر ماجرایی چون کنم

7. آب شمشیر شهادت دانه را خرمن کند

8. در نثار خرده جان بدادایی چون کنم

9. آسمان چون قمریان در حلقه فرمان اوست

10. از کمند زلف او فکر رهایی چون کنم

11. بر خدنگ غمزه او شش جهت بال و پرست

12. خویشتن را جمع ازین تیر هوایی چون کنم

13. موج چون خار و خس اینجا دست و پا گم کرده است

14. من درین دریا به این بی دست و پایی چون کنم

15. با دل روشن نمی بینند مردان پیش پا

16. من درین ظلمت سرا بی روشنایی چون کنم

17. سازگاری با گرانجانان نمی آید زمن

18. نرم بر خود سنگ را چون مومیایی چون کنم

19. دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود

20. از برای چشم کوران سرمه سایی چون کنم

21. دیده خود را درین بستانسرا چون آفتاب

22. کاسه دریوزه شبنم گدایی چون کنم

23. بیستون عشق می گویدبه آواز بلند

24. رتبه کار مرا من خودستایی چون کنم

25. من که مردم را توان چون عصا شد تکیه گاه

26. صائب از آتش زبانی اژدهایی چون کنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بد و نیک بر ما همی بگذرد
* نباشد دژم هرکه دارد خرد
شعر کامل
فردوسی
* صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
* وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
شعر کامل
حافظ
* گر همه خانه کعبه است، که تعمیر مکن
* تا توان کرد عمارت دل ویرانی را
شعر کامل
صائب تبریزی