صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5471

1. چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم

2. خیز تا از چرخ نیلی خیمه بالاتر زنیم

3. از بساط خاک برچینیم بزم عیش را

4. با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم

5. بزم گل بازی فرو چینیم در گلزار قدس

6. ثابت و سیار را چون گل به یکدیگر زنیم

7. در بساط آفرینش هر چه درد و داغ هست

8. دسته بندیم و به رغبت همچو گل برسر زنیم

9. راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست

10. چون قدح تنها به قلب باده احمر زنیم

11. خار و خاشاک وجود خویش را چون گردبار

12. جمع سازیم و زبرق آه آتش در زنیم

13. نیست پروای سیاهی برق عالمسوز را

14. یکقلم آتش به کلک و کاغذ و دفتر زنیم

15. گرد هستی را فرو شوییم از رخسار روح

16. در دل تیغ شهادت غوطه چون جوهر زنیم

17. بستر از خون بالش از شمشیر مردان کرده اند

18. چون زنان پیر تا کی تکیه بر بستر زنیم

19. بیقراری بادبان کشتی وامانده است

20. موج گردیم و بر این دریا بی لنگر زنیم

21. مجمر گردون ندارد عرصه جولان ما

22. سر برون چون شعله بیباک ازین مجمر زنیم

23. نه دماغ انجمن نه برگ خلوت مانده است

24. عالم دیگر بجوییم و در دیگر زنیم

25. این جواب آن که می گوید حکیم غزنوی

26. تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
* فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
شعر کامل
سعدی
* من ار چه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم
* مگر تو از کرم خویش یار من باشی
شعر کامل
حافظ
* به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
* چو لاله کاسهٔ نسرین و ارغوان گیرد
شعر کامل
حافظ