غزل شمارهٔ 5558
1. من از دشمن فزون از نفس کافر کیش می ترسم
2. ز دشمن دیگران ترسند و من از خویش می ترسم
3. نگاه موشکافان را نظر بر عاقبت باشد
4. ز نوش این جهان تلخ بیش از نیش می ترسم
5. میانجی سنگ ره می گردد ارباب توکل را
6. من از رهبر درین وادی ز رهزن بیش می ترسم
7. به عنوانی که می ترسند از رفتن گرانجانان
8. من از بودن درین زندان پر تشویش می ترسم
9. جنون سرکش من طوق فرمان برنمی دارد
10. ز بدمستان فزون از عقل دوراندیش می ترسم
11. دعای تنگدستان فتح را در آستین دارد
12. ز شاهان بیش من از مردم درویش می ترسم
13. گرانی می شود در صبح افزون خواب غفلت را
14. از آن صائب من از موی سفید خویش می ترسم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده