صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5559

1. همان بیگانه ام با خلق هر چند آشنا باشم

2. چو نور دیده در یک خانه از مردم جدا باشم

3. ز گرد سرمه چشم غزالان است خاک من

4. شود بیگانه از عالم به هر کس آشنا باشم

5. سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم را

6. چو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا باشم

7. اگر چه سایه ام منشور دولت در بغل دارد

8. برای استخوان سرگشته دایم چون هما باشم

9. به جان بخشی سیاهی از سرداغم نمی خیزد

10. همان از تیره بختانم اگر آب بقا باشم

11. کمند جذبه من کوه آهن بر کمر دارد

12. به سوزن برنمی آیم اگر آهن ربا باشم

13. همان بهتر کز این محفل برآیم آستین افشان

14. که بار گردن خلقم اگر دست دعا باشم

15. اگر چه سنگ را در ناله آرد بار درد من

16. فتد چون سیل اگر بر کوه راهم بی صدا باشم

17. بحمدالله مکافات عمل از پیشدستیها

18. مرا نگذاشت در اندیشه روز جزا باشم

19. قمار پاکبازی مهره بی نقش می خواهد

20. چه افتاده است در ششدرز نقش بوریا باشم

21. ندارم آبروی شبنمی در پیشگاه گل

22. به این خواری و بیقدری درین گلشن چرا باشم

23. ز پیش پا ندیدن سیل آمد راست تا دریا

24. چه غماز بلند و پست عالم چون عصا باشم

25. ز راه خاکساری کسب عزت کرده ام صائب

26. که چون خورشید هم بالای سر، هم زیر پا باشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
* چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
شعر کامل
حافظ
* عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
* برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد
شعر کامل
مولوی
* گرفتم که خود هستی از عیب پاک
* تعنت مکن بر من عیب‌ناک
شعر کامل
سعدی