صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5606

1. غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده ام

2. در دل خاک قدم بر سر دریا زده ام

3. سود من از سفر خاک، که چشمش مرساد

4. مشت خاکی است که در دیده دنیا زده ام

5. تا در فیض گشوده است به رویم توفیق

6. حلقه چون داغ بسی بر در دلها زده ام

7. به خراش جگر خویش نظر داشته ام

8. تیشه در ظاهر اگر بر دل خارا زده ام

9. چه کند سیل گرانسنگ به همواری دشت؟

10. خاک در دیده دشمن به مدارا زده ام

11. غوطه در خون زده چون پنجه مرجان دستم

12. بس که کف بر سر شوریده چو دریا زده ام

13. دست چون در کمر موج تهیدست زنم؟

14. من که چون رشته مکرر به گهر پا زده ام

15. این زمان در سفره قطره به جان می لرزم

16. من که صد مرتبه چون سیل به دریا زده ام

17. نیست بیکار در ین مرحله یک نشتر خار

18. همه را بر محک دیده بینا زده ام

19. عاجزم در گره خویش گشودن صائب

20. من که نقب از مژه در سینه خارا زده ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جهان چون شما دید و بیند بسی
* نخواهد شدن رام با هر کسی
شعر کامل
فردوسی
* چو خورشید گشت از جهان ناپدید
* شب تیره بر دشت لشکر کشید
شعر کامل
فردوسی
* اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
* هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
شعر کامل
سعدی