غزل شمارهٔ 5809
1. از گریه شبانه فزاید جلای چشم
2. باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم
3. اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط
4. جز پیشگاه جبهه و دولتسرای چشم
5. از قید خط و زلف امید نجات هست
6. بیچاره عاشقی که شود مبتلای چشم
7. از باز چشم بسته نیاید اگر شکار
8. چون می برد ز اهل نظر دل حیای چشم؟
9. خیزد به رنگ دود ز مژگان نگه مرا
10. گرم است بس که از دل گرمم هوای چشم
11. در منزلت ز خنده اگر گریه بیش نیست
12. بالاتر از دهن ز چه دادند جای چشم
13. صائب غبار اگر چه به آیینه دشمن است
14. از خط چون غبار بود توتیای چشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده