غزل شمارهٔ 6106
1. دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
2. این زمینی از ریاضت آسمانی شد ز من
3. مشت خاری داشتم تا آشیانی داشتم
4. باغها سر تا سر از بی آشیانی شد ز من
5. خانه داری دستگاه عیش بر من تنگ داشت
6. خانه یک شهر از بی خانمانی شد ز من
7. تا چو تاک از دست خود دادم عنان اختیار
8. نخل سرکش زیر دست از خوش عنانی شد ز من
9. ریختم در پیش دریا آبروی خود، ولیک
10. صد صدف سیراب از گوهرفشانی شد ز من
11. چون گل رعنا درون خویش اندودم به خون
12. تا درین بستانسرا رنگ خزانی شد ز من
13. می کنم صائب قضا گر عمر کوتاهی نکرد
14. آنچه فوت از زندگی در شادمانی شد ز من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده