غزل شمارهٔ 6107
1. بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
2. پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
3. می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
4. گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
5. از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
6. در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من
7. گر چه دارد ناخن الماس دست جرأتم
8. سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
9. شمع من گردن به امید خموشی می کشد
10. بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من
11. بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
12. چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده