صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6376

1. ساقی دمید صبح، علاج خمار کن

2. خورشید را ز پرده شب آشکار کن

3. رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر

4. از می خزان چهره ما را بهار کن

5. فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار

6. این سیل را به رطل گران پایدار کن

7. شرم از حضور مرده دلان جهان مدار

8. این قوم را تصور سنگ مزار کن

9. گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود

10. پیمانه ای به کار من بی قرار کن

11. درد پیاله ای به گریبان خاک ریز

12. سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن

13. خود را شکفته دار به هر حالتی که هست

14. خونی که می خوری به دل روزگار کن

15. مپسند شمع دولت بیدار را خموش

16. خاک سیه به کاسه خواب خمار کن

17. هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار

18. این درد را دوا به می خوشگوار کن

19. شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب

20. در پای یار گوهر جان را نثار کن

21. تا از میان کار توانی خبر گرفت

22. چون موج ازین محیط تلاش کنار کن

23. دست گهر فشان به ثمر زود می رسد

24. چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن

25. دندان خامشی به جگر چون صدف گذار

26. دامان خود پر از گهر شاهوار کن

27. غافل مشو ز پرده نیرنگ روزگار

28. سیر خزان در آینه نوبهار کن

29. تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟

30. یک چند هم به مصلحت عشق کار کن

31. حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند

32. تا ممکن است آینه را بی غبار کن

33. مغز از نسیم سوختگی تازه می شود

34. صائب شبی به روز درین لاله زار کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنین است رسم سرای سپنج
* گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
شعر کامل
فردوسی
* سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم
* که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
* تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
شعر کامل
حافظ