غزل شمارهٔ 6974
1. افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی
2. در جنگ دیر صلحی در صلح زود جنگی
3. عقل مرا سبک کرد درد مرا گران ساخت
4. چشم تمام خوابی رخسار نیمرنگی
5. ما را به یک نوازش بستان ز دست عالم
6. آخر گران نگردد دیوانه ای به سنگی
7. از صلح و جنگ عالم آسوده ایم و فارغ
8. ما را که هست با خود هر لحظه صلح و جنگی
9. از خود برون دویدیم دیوانه وار صائب
10. هر طفل را که دیدیم در دست داشت سنگی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده