سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 191

1. هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر می‌کند

2. سوزش اندر هر سری سودای دیگر می‌کند

3. با کمال خویشتن بینی، نمی‌دانم چرا؟

4. هر زمان آیینه را با خود برابر می‌کند

5. صورت ماهیت رویش نمی‌بیند کسی

6. هر کسی با خویشتن نقشی مصور می‌کند

7. جان همی سوزد مرا چون عود و از انفاس من

8. بوی جان می‌آید و مجلس معطر می‌کند

9. سینه‌ام پر آتش است و دم نمی‌یارم زدن

10. زانکه گر لب می‌گشایم دود سر بر می‌کند

11. در فراقش می‌نویسم نامه‌ای وز دست من

12. خامه خون می‌گرید و خط خاک بر سر می‌کند

13. شرح سودای دل ریشم، سواد نامه را

14. چون سواد چشم من هر دم به خون تر می‌کند

15. بوی انفاس نسیم خاک کویت می‌دهد

16. زان روایتها که باد روح پرور می‌کند

17. گر غم عشقت مجرد ساخت سلمان را چه شد؟

18. کوی عشق است اینکه سلمان را قلندر می‌کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
* حوالتش به لب یار دلنواز کنید
شعر کامل
حافظ
* چه فضل و علم گرد آرم؟ چو رو در عشق او آرم
* به بصره چو کشم خرما؟! به کرمان چون برم زیره
شعر کامل
مولوی
* همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
* آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
شعر کامل
فروغی بسطامی