سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 234

1. چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید

2. مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

3. خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد

4. نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

5. مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر

6. دل از دستش برون آرم، ولی دلبر نمی‌آید

7. بر آن بودم که چون دولت، در آید از درم روزی

8. به هر بابی که کوشیدم از آن در در نمی‌آید

9. مرا ساقی مده ساغر، که امشب می پرستان را

10. زیاد لعل او یاد از می و ساغر نمی‌آید

11. حریفان را فرود شد دم، بر آرای مطرب آوازی

12. بگو با ماه من کامشب، چرا خوش بر نمی‌آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی
* رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل
شعر کامل
سلمان ساوجی
* گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
* صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
شعر کامل
صائب تبریزی
* یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
* با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
شعر کامل
وحشی بافقی