غزل شمارهٔ 260
1. نداشت این دل شوریده تاب سودایش
2. سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش
3. به نرد درد چو وامق نبود مرد حریف
4. هزار دست پیاپی ببرد عذرایش
5. کسی نتافت از و سر چو زلفش از بن گوش
6. سیاه روی درآمد فتاد و در پایش
7. غمش ز جای خودم برد و خود چه جای من است
8. که گر به کوه رسد، برکند دل از جایش
9. رخ مرا که برو سیم اشک میآید
10. بیان عشق عیان میشود ز سیمایش
11. نهفته داشت دلم راز عشق چون غنچه
12. هوای دوست دمش داد و کرد رسوایش
13. دل مرا که امروز رنجه داشت چه غم
14. دلم خوش است که خواهد نواخت فردایش
15. همه امید به آلا و رحمتش دارد
16. وجود من که ز سر تا بپاست آلایش
17. گناهکار و فروماندهام ببخش مرا
18. که هست بر من بیچاره جای بخشایش
19. سواد هستی سلمان ز روی لوح وجود
20. رود ولیک بماند نشان سودایش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده