سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 259

1. ماییم به پای تو در افکنده سر خویش

2. وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش

3. انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر

4. زان پس که برآورد به دست خودم از کیش

5. ای بسته به قصد من درویش میان را

6. زنهار میازار به مویی دل درویش

7. من شور تو دارم که لبان نمکینت

8. دارند بسی حق نمک بر جگر ریش

9. ساقی مکن اندیشه، بده می که ندارم

10. من مصلحتی با خرد مصلحت اندیش

11. ای جان گذری کن که ز هجران تو مردم

12. بیجان و جهان خود نتوان زیست ازین بیش

13. بازا که من افتاده‌ام و غیر خیالت

14. کس بر سر من نیست ز بیگانه و از خویش

15. عشاق سر تاج ندارند که دارند

16. از خاک کف پای تو تاجی به سر خویش

17. گفتم که دهی کام دلم گفت: لبش نی

18. سلمان بکش از طالب نوشی ستم نیش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
* گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
شعر کامل
حافظ
* گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
* گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* نقد حیرتخانهٔ هستی صدایی بیش نیست
* ای عدم نامی به دست آورده‌ای موجود باش
شعر کامل
بیدل دهلوی