سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 355

1. چه می‌بری دل ما چون نگه نمی‌داری؟

2. چه دلبری که نمی‌آید از تو دلداری؟

3. چرا چو نافه آهو بریده‌ای از من؟

4. چرا چو مشک مرا می‌دهی جگر خواری؟

5. به آه و ناله و زاری ز من مشو بیزار

6. نکن که ما نتوانیم کرد، بیزاری

7. به سوی من گذری کن که جز غریبی و عشق

8. دو حالتی است مرا بی‌کسی و بیماری

9. به کویت آمدن ای یار، ما نمی‌یاریم

10. تو یاریی کن و بگذر به ما اگر یاری

11. مشو ز دود من ایمن که کار من همه شب

12. چو شمع سوختن و گریه است و بیداری

13. به چشم من لبت آموخت گوهر افشانی

14. چنانکه داد به لعل لبت شکر باری

15. سزد که در سر کارم کنی دمی چون صبح

16. مگر به روز سپید آید این شب تاری

17. صباست قاصد سلمان به پیش دوست دریغ

18. که در صباست گران خیزی و سبکباری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
* قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
شعر کامل
مولوی
* ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
* آفرین بر تو که شایسته صد چندینی
شعر کامل
حافظ
* دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
* موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود
شعر کامل
صائب تبریزی