سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 374

1. هر که از روی تواضع بنهد پیشانی

2. پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!

3. همه خواهند تو را، تا تو کرا می‌خواهی؟

4. همه خوانند تو را، تا تو کرا می‌خوانی؟

5. زان غمت یاد نیاید که منم در غم تو

6. زان عزیزست مرا جان که تو هم در جانی

7. سر مگردان ز من آخر که همه عمر عزیز

8. خود به پایان نتوان برد به سرگردانی

9. رفت در حلقه زلف تو به مویی صد دل

10. دل به خود رفت از آنست بدین ارزانی

11. ساقیا نوبت آنست که از دست خودم

12. بدهی جامی و از دست خودم بستانی

13. گفت: درد دل خود می‌طلبم چون طلبم؟

14. که دلم با تو و من بیخودم از حیرانی

15. باد پایان سخن را تو سواری سلمان

16. آفرین بر سخنت باد، که خوش می‌رانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حال زار من چه پرسی این نه بس کز روی تو
* دور ماندستم چو دور از روی خور نیلوفری
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
* لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
شعر کامل
حافظ
* عشق چو دل را به سوی خویش خواند
* دل ز همه خلق رمیدن گرفت
شعر کامل
مولوی