سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 375

1. بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی

2. دور از تو می‌گذارم، عمری چنانکه دانی

3. من آمدن به پیشت، دانی نمی‌توانم

4. اما اگر تو آیی، دانم که می‌توانی

5. از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم

6. ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی

7. چون مجمر از فراقت، دارم دلی پر آتش

8. دودم به سر بر آمد، زین آتش نهانی

9. از درد درد خویشم، یکدم مدار خالی

10. کان است عاشقان را، اسباب زندگانی

11. عهد جوانی من، بگذشت در فراقت

12. بازای تا ببویت، باز آیدم جوانی

13. در بزم عشق او جان، باید که خوش بر آید

14. ور زانچه بر نیاید خوش باشد از گرانی

15. گرچه ز من ملول است او ای صبا چنان کن

16. کین نامه هر چه بادا بادا بدور رسانی

17. گویی چو نامه سلمان، می‌پیچد از فراقت

18. در خویشتن چه باشد، باری گرش بخوانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
* چون ز خاصیت خود مهر گیا برگردد
شعر کامل
صائب تبریزی
* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
* اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
شعر کامل
صائب تبریزی