غزل شمارهٔ 379
1. گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
2. گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی
3. گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟
4. گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی
5. گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
6. گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!
7. گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
8. گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟
9. گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت
10. گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی
11. گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را
12. گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی
13. گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت
14. گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده