سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 82

1. شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست

2. عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست

3. تطاول سر زلف تو و شبان دراز

4. چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست

5. غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست

6. مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست

7. پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار

8. به دست و پای من رند بی سر و پا نیست

9. خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان

10. اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست

11. من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی

12. وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست

13. تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست

14. دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست

15. حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز

16. بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست

17. خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست

18. کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست

19. من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم

20. جواب داد، که سلمان بجز مدارا نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درین ریاض ترا چشم موشکافی نیست
* وگرنه طره لیلی است بید مجنونش
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر
* گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت
شعر کامل
مولوی
* دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
* و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
شعر کامل
حافظ