سلمان ساوجی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 65 - در مدح امیر شیخ حسن

1. عید است بر خیز ای صنم ، پیش آر پیش از صبحدم

2. در بزم جمشید زمان ، خام خم اندر جام جم

3. هان پختگان را خام ده ، دردی کشان را جام ده

4. اسلامیان را نام ده ، وز کفر بر ما کش رقم

5. کنج مساجد عام را ، میخانه ی در د آشام را

6. این پخته را آن خام را ، کاندر ازل رفت این قلم

7. هیچ از ورع نگشایدت ، کاری از آن بر نایدت

8. می خورد که می بزدایدت ، ز آیینه جام زنگ غم

9. ملک سلیمانی برو ، سلمان ! به جامی کن گرو

10. ور چنگ داودی شنو ، هر دم به رغم غم نغم

11. آن پیر بین بر ناشده ، در پرده ها رسوا شده

12. بر پوست رگ پیدا شده ، از لاغری سر تا قدم

13. عود آتشی انگیخته ، عودی شکر ها ریخته

14. عود وشکر آمیخته ، بهر دماغ وجان به هم

15. تلخ است بی نی عیش می ، با باده شود دمساز وی

16. کا حوال عالم را چونی ، بنیاد بر باد است ودم

17. ساقی وگردون جام زر ، بردار در دور قمر

18. کامروز می گیرد ز سر دور قمر او نیز هم

19. چون در افق بنهفت سر ، عنقای زرین بال وپر

20. بالای قافش زال وزر ، پیدا شد از عین عدم

21. دیدم فلک پیراسته ، وز خلد زیور خواسته

22. وز بهر عید آراسته ، مه دوشش از سیمین علم

23. خورشید آنچه از خرمنش مه برد چون شد روشنش

24. بستاند وغل بر گردنش ، بنهاد وکردش متهم

25. دیشب در اثنای عمل ، بر یاد خورشید دول

26. می ساخت ناهید این غزل ، خوش بر نوای زیر وبم

27. کای در هوای بوی تو جان داده با صبحدم

28. پیش جمال روی تو ، بست از خجالت ، صبح دم

29. آنچه از رخت باید مرا ، از ماه بر ناید مرا

30. ماه تو افزاید مرا ، مهری دگر هر صبحدم

31. خواهی جمال خود عیان ، آیینه ای نه در میان

32. وز دور الحمدی بخوان ، بر روی همچون صبح دم

33. هر دم دلم پر خون کنی وز خون رخم گلگون کنی

34. در دامن گردون کنی ، از دیده ام هر صبحدم

35. چند آهنی جان مرا ، مهر تو تابد در جفا

36. هر بامدادم گو ییا ، مهر آتش است وصبحدم

37. در چشمت این اشک روان ، قطعا نمی آید وزان

38. طوفان اگر گیرد جهان ، در خود نخواهی دادنم

39. چون زلف مشک افشان ، تو خلقی ست سر گردان تو

40. قد من از هجران تو ، پیوسته چون ابروت خم

41. زلف تو دارد قصد دین ، در عهد دارای زمین

42. آن را که در سر باشد این ، از سر بر آید لاجرم

43. دارای افریدون نسب ، جمشید اسکندر حسب

44. دارنده ی دین عرب ، فر مانده ی ملک عجم

45. تاج سلاطین زمین ، نویین اعظم ، شیخ حسن

46. حیدر دل احمد سنن ، عیسی دم یوسف شیم

47. خورشید دولت رای او صبح ظفر سیمای او

48. دایم به خاک وپای او ، روح ملایک را قسم

49. در عهد احسانش گدا ، گرفی المثل خواهد عطا

50. از کوه برلفظ صدا ، پاسخ نیاید جز نعم

51. ابراز سخایش گر سخن راند به دریای عد ن

52. از بیم چون کان یمن پیدا کند خون شکم

53. گوید عطارد مد حتش ، این است دایم حرفتش

54. آری زمغز حکمتش ، پر شد عطارد را قلم

55. ای خیل بیدار ملک ، هر شب سپاهت رایزک !

56. وز هیبتت شیر فلک ، لرزان تر از شیر علم

57. دستت زر کان با ختم وز زر زمین پرداخته

58. بر آسمان افروخته ، رای تو رایات همم

59. هر جا که عدلت بگذرد ، بوم آن زمین را بسپرد

60. وز پهلوی آهو خرد ، خون جگر شیرا جم

61. طبع تو در روز وفا ، ابریست سر تا سر حیا

62. دشت تو درگاه سخا بحریست سر تا سر کرم

63. بودی زر خورنا روا ، در چار سوی آسمان

64. گر نیستی نامت نشان بر چهره ی او چون درم ؟

65. هستم به مدحت در سخن ، من قبله ی اهل زمن

66. وز دولتت هر بیت من ، با حرمت ((بیت الحرام ))

67. گر کم شد ستم یا گران ، عیبی نباشد اندر ان

68. باشد به پیش همگنان ، گوهر گران یاقوت کم

69. گرگ است در عهد شما ، از بز گریزان گوییا

70. عدل تو شحم گرگ را ، مالید در لحم غنم

71. دارم امید از دولتت ، کاندر ازای مدحتت

72. حالم به یمن همتت ، گردد چو نظمم منتظم

73. تا فتح وکسرت در میان باشند بادت در جهان

74. با دوستان ودشمنان ، پیوسته فتح وکسر وضم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* امشب کمند زلف ترا تاب دیگری است
* ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟
شعر کامل
رهی معیری
* دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
* دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
شعر کامل
حافظ
* ضرورتست که آحاد را سری باشد
* وگرنه ملک نگیرد به هیچ روی نظام
شعر کامل
سعدی