غزل شمارهٔ 183
1. تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
2. اندر طریق عشق مسلم نهای هنوز
3. عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود
4. از سردی زمستان و ز گرمی تموز
5. در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه
6. تا پشت چون کمان نکنی روی همچو توز
7. چون در میان عشق چو شین اندر آمدی
8. چون عین و قاف باش همه ساله پشت قوز
9. گر مرد این رهی قدم از جان کن و در آی
10. ور عاجزی برو تو و دین و ره عجوز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده