سنایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 228

1. دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم

2. به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم

3. چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمی‌دیدم

4. همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم

5. کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی

6. که از رندی و قلاشی نهادستند بنیادم

7. مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشی

8. کجا سودم کند پندت بدین طالع که من زادم

9. مرا یک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه

10. رسید ای ساقیان یک ره به جام باده فریادم

11. نیندوزم ز کس چیزی چنان فرمود جانانم

12. نیاموزم ز کس پندی چنین آموخت استادم

13. ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم

14. که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم

15. الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری

16. که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
* که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
شعر کامل
سعدی
* بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
* بروی آب بود منزلی که من دارم
شعر کامل
رهی معیری
* دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق
* اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند
شعر کامل
صائب تبریزی