غزل شمارهٔ 229
1. تا من به تو ای بت اقتدی کردم
2. بر خویش به بی دلی ندی کردم
3. از بهر دو چشم پر ز سحر تو
4. دین و دل خویش را فدی کردم
5. آن وقت بیا که من ز مستوری
6. در شهر ز خویش زاهدی کردم
7. همچون تو شدم مغ از دل صافی
8. خود را ز پی تو ملحدی کردم
9. در طمع وصال تو به نادانی
10. مال و تن خویش را سدی کردم
11. کز رفق سنایی اندرین حالت
12. از راه مغان ره هدی کردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده