غزل شمارهٔ 273
1. دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپردهایم
2. رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مردهایم
3. ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو
4. از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خوردهایم
5. بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش
6. زرد رخساریم و از جورت به جان آزردهایم
7. ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز
8. گویی از روم و خزر نزدت اسیر آوردهایم
9. از برای کشتن ما چند تازی اسب کین
10. کز جفایت مرده و دل در غمت پروردهایم
11. تا تولا کردهایم از عاشقی در دوستیت
12. چون سنایی از همه عالم تبرا کردهایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده