سنایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 414

1. عشق و شراب و یار و خرابات و کافری

2. هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری

3. از راه کج به سوی خرابات راه یافت

4. کفرش همه هدی شد و توحید کافری

5. بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل

6. برخاست از تصرف و از راه داوری

7. بیزار شد ز هر چه بجز عشق و باده بود

8. بست او میان به پیش یکی بت به چاکری

9. برخیز ای سنایی باده بخواه و چنگ

10. اینست دین ما و طریق قلندری

11. مرد آن بود که داند هر جای رای خویش

12. مردان به کار عشق نباشند سر سری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت
* گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* قد تو عمر درازیت و سرو گلشن ناز
* بیا و سایه فگن بر سرم چو عمر دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
* تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
شعر کامل
صائب تبریزی