شمارهٔ 6-حکایت
1. آن شنیدی که در حد مرداشت
2. بود مردی گدای و گاوی داشت
3. از قضا را وبای گاوان خاست
4. هرکرا پنج بود چار بکاست
5. روستایی ز بیم درویشی
6. رفت تا بر قضا کند پیشی
7. بخرید آن حریص بیمایه
8. بدل گاو خر ز همسایه
9. چون برآمد ز بیع روزی بیست
10. از قضا خر بمرد و گاو بزیست
11. سر برآورد از تحیّر و گفت
12. کای شناسای رازهای نهفت
13. هرچه گویم بود ز نسناسی
14. چون تو خر را ز گاو نشناسی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده