سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر (فهرست)

شمارهٔ 5-حکایت مرد یخ فروش التمثّل فی دارالغرور

1. مثلت هست در سرای غرور

2. مثل یخ فروش نیشابور

3. در تموز آن یخک نهاده به پیش

4. کس خریدار نی و او درویش

5. هرچه زر داشت او به یخ درباخت

6. آفتاب تموز یخ بگداخت

7. یخ‌گدازان شده ز گرمی و مرد

8. با دلی دردناک و با دمِ سرد

9. زانکه عمر گذشته باقی داشت

10. آفتاب تموزش نگذاشت

11. این همی گفت و اشک می‌بارید

12. که بسی مان نماند و کس نخرید

13. قیمت روزگار آسانی

14. به سرِ روزگار اگر دانی

15. چیست عقل اوّل این جهان دیدن

16. پس به حسبت برین جهان ریدن

17. برگ دنیا خرد نبپسندد

18. مرگ بر برگ این جهان خندد

19. چون نترسی تو از اجل خُردی

20. آن ز غفلت شمر نه از مردی

21. تو نه‌ای بر اجل دلیر هنوز

22. گور گور است و شیر شیر هنوز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
* وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
شعر کامل
مولوی
* سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید، چرا
* بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
* صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند
شعر کامل
فروغی بسطامی