شمارهٔ 61-اندر بیان حال صوفی و ستایش صوفیان فرماید علامة اصحاب التصوّف ان لایسأل ولا ینهر ولا یدّخر
1. تازه اندر بهار حق صوفیست
2. سرو بر جویبار حق صوفیست
3. صورت سرو چیست زی عامه
4. راست قد تازهروی و خوش کامه
5. صوفیانی که کاسه پردازند
6. چشم تحقیق را همه گازند
7. مرد صوفی تصلّفی نبود
8. خود تصوّف تکلّفی نبود
9. صوفیانی که اهل اسرارند
10. در دل نار و بر سر دارند
11. صوفی آنست کز تمنّی و خواست
12. گشت بیزار و یک ره برخاست
13. سه نشانست مرد صوفی را
14. خواه بصری و خواه کوفی را
15. اوّل آن کو سؤال خود نکند
16. بد بُوَد خود سؤال بد نکند
17. دوم آنک ار کسی ازو خواهد
18. ماحضر بدهدش که میشاید
19. نکند باطل آن به منّ و اذی
20. که بیابد عوض به روز جزا
21. سیوم آن کز جهان شود بیرون
22. نبود مدّخر ورا افزون
23. ساز تجهیز او ز نیک و ز بد
24. هیچگونه معدّ نباشد خود
25. شادمانه بُوَد به گاه رحیل
26. نبود خوار همچو مرد معیل
27. بود آزاد از آنچه بگریزد
28. وآنچه بدهند خلق نپذیرد
29. هرچه باید ز کردگار جهان
30. خواهد و خلق ازو بُوَد به امان
31. بُوَد از بند جاه و مال آزاد
32. رخ به سوی جهان بیفریاد
33. همه بیخان و مان و بی زن و جفت
34. نه مقام نشست و معدن خفت
35. همه بی بارنامه و دلشاد
36. همه کوتاهجامه و آزاد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده