سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر (فهرست)

شمارهٔ 62-حکایت در حقیقت تصوّف

1. صوفیی از عراق با خبری

2. به خراسان رسید زی دگری

3. گفت شیخا طیقتان بر چیست

4. پیرتان این زمان نگویی کیست

5. راه و آیینتان مرا بنمای

6. دُرج دُرّت به پیش من بگشای

7. چیست آیین و رسم و راه شما

8. به که باشد همه پناه شما

9. آن خراسانی این دگر را گفت

10. ای شده با همه مرادی جفت

11. آن نصیبی که اندر آن سخنیم

12. بخوریم آن نصیب و شکر کنیم

13. ور نیابیم جمله صبر کنیم

14. آرزو را به دل درون شکنیم

15. گفت مرد عراقی ای سره مرد

16. این چنین صوفیی نشاید کرد

17. کین چنین صوفیی بی‌ایمان

18. اندر اقلیم ما کنند سگان

19. چون بیابند استخوان بخورند

20. ورنه صابر بوند و درگذرند

21. گفت بر گوی تا شما چکنید

22. که به دل دور از انُده و حزنید

23. گفت ما چون بُوَد کنیم ایثار

24. ور نباشد به شکر و استغفار

25. هم براین گونه روز بگذاریم

26. بوده نابوده رفته انگاریم

27. راه ما این بود که بشنودی

28. این چنین شو که همم تو برسودی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
* فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد
شعر کامل
سعدی
* ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
* من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
* در میان این و آن فرصت شمار امروز را
شعر کامل
سعدی