سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان (فهرست)

شمارهٔ 17-حکایت

1. شحنه‌ای در دهی شبی سرمست

2. پای مرغ معلّمی بشکست

3. روز دیگر معلّم بی‌دین

4. پیش بت رفت تا کند نفرین

5. وین سخن گشت منتشر در ده

6. باز گفتند این سخن کِه و مِه

7. برد صاحب خبر به نوشروان

8. قصّهٔ مرغ و شحنه و رُهبان

9. کس فرستاد از آنِ خویش به راه

10. تا بیاورد هردو را برِ شاه

11. بار داد و به جای خود بنشست

12. دل و جان اندرین سخن پیوست

13. هردو را پیش خواند و مرغ بخواست

14. شحنه را گفت اگر نگویی راست

15. گنه مرغ بی‌زبان ز چه بود

16. من برآرم ز روزگار تو دود

17. آنکه جان دارد و زبانش نیست

18. تو چه دانی که رنج جانش نیست

19. بشنو از من تو این سخن به درست

20. هان و هان تا نگیری این را سست

21. آن یکی پای او چو پای تو بود

22. ایزد از من شود بدان خشنود

23. که کنم پای تو چو پایش خُرد

24. خون شحنه به تن درون بفسرد

25. گرز انداخت ناگهان از دست

26. شحنه را هر دو پای خُرد شکست

27. برگرفتند شحنه را از جای

28. در سرِ دست خویش کرده دو پای

29. شد معلم خجل ز کردهٔ خویش

30. از خجالت فکند سر در پیش

31. از مکافات زی جزا پرداخت

32. راهب شور بخت را بنواخت

33. عوض مرغ بره‌ای دادش

34. بر معلّم پدید شد دادش

35. تا قیامت ز عدل نوشروان

36. یاد از آن آورند پیر و جوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر هر مژه خونی که مرا درتن بود
* چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود
شعر کامل
انوری
* ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
* عمر جاویدان او یک آب خوردن بیش نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
* کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم
شعر کامل
سعدی