سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 543

1. ای دوست بی تو ما را اندر جهان چه خوشی

2. بی چون تو دلستانی در تن ز جان چه خوشی

3. پرسی ز من که بی من با خود چه بود حالت

4. اندر جوار دشمن بی دوستان چه خوشی

5. مشتاق چون تویی را از غیر تو چه راحت

6. جویای قوت جان را از آب و نان چه خوشی

7. گفتی مرا که چونی در دامگاه دنیا

8. مرغ آبی فلک را در خاکدان چه خوشی

9. گویی خوشست حالت با مردم زمانه

10. با همرهان رهزن در کاروان چه خوشی

11. از جان خود دلی را بی وصل تو چه نیکی

12. زآب دهن کسی را اندر دهان چه خوشی

13. این جان نازنین را از جسم راحتی نه

14. با همدگر دو ضد را در یک مکان چه خوشی

15. جویای حضرتت را از سیف نیست بهره

16. آنرا که زنده باشد از مردگان چه خوشی

17. دنیا و آخرت را بهر تو ترک کردم

18. بی تو درین چه راحت جز تو در آن چه خوشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همه عالم به تماشای تو شادند آری
* نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
شعر کامل
کمال خجندی
* خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
* داغ است عشق از دل بی آرزوی من
شعر کامل
صائب تبریزی
* بس که رفتند شهیدان غمت سوی عدم
* لاله ها غرقه به خون می دمد آن صحرا را
شعر کامل
جامی