سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 85

1. یار من خسرو خوبان ولبش شیرینست

2. خبرش نیست که فرهاد وی این مسکینست

3. نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او

4. سخن تلخ چو جان در دل من شیرینست

5. دید خورشید رخش وز سر انصاف بماه

6. گفت من سایه او بودم وخورشید اینست

7. با رخ او که در او صورت خود نتوان دید

8. هرکه در آینه یی می نگرد خود بینست

9. پای در بستر راحت نکنم وز غم او

10. شب نخسبم که مرا درد سر از بالینست

11. خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی

12. رویش از خون جگر چون رخ گل رنگینست

13. دلستان تر نبود از شکن طره او

14. آن خم وتاب که در گیسوی حورالعینست

15. در ره عشق که از هر دوجهانست برون

16. دنیی ای دوست زمن رفت وسخن دردینست

17. گر کسی ماه ندیدست که خندید آنست

18. ورکسی سرو ندیدست که رفتست اینست

19. سیف فرغانی تا ازتو سخن می گوید

20. مرغ روح از سخنش طوطی شکر چینست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنان در قید مهرت پای بندم
* که گویی آهوی سر در کمندم
شعر کامل
سعدی
* شکر این تلخ نگاهان به چه عنوان گویم؟
* که به من شهد ز پیمانه حنظل دادند
شعر کامل
صائب تبریزی
* سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
* بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
شعر کامل
فروغی بسطامی