شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1130

1. خسته حالیم و ز زلف تو شفا می طلبیم

2. دردمندیم و ز وصل تو دوا می طلبیم

3. هر کسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی

4. ما به هر وجه که هست از تو تو را می طلبیم

5. از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما

6. به خدا گر ز خدا غیر خدا می طلبیم

7. آنکه ما می طلبیمش همه دانند و لیک

8. نیست ما را که بگوئیم کرا می طلبیم

9. مشکل اینست که سعی طلب ما هرگز

10. نرسیده است بدان جای که ما می طلبیم

11. کیمیائی که مس قلب از او زر گردد

12. به یقین از نظر پاک شما می طلبیم

13. گر بقا می طلبی باش فنا چون سید

14. ما ز خود ناشده فانی چه بقا می طلبیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وعدۀ لطف و کرم را مکن ای دوست خلاف
* کز کریمان نسزد آنچه خلاف کرم است
شعر کامل
جامی
* ز کوه بیستون فرهاد ازان بیرون نمی آید
* که می گردد دو بالا، ناله در کهسار عاشق را
شعر کامل
صائب تبریزی
* عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
* من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
شعر کامل
سعدی