غزل شمارهٔ 1181
1. در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم
2. توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم
3. عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف
4. فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده ایم
5. دیدهٔ ما تا خیال روی او درخواب دید
6. گوشه ای بگزیده ایم و خوش به خواب افتاده ایم
7. گر نه فصل هجر می خوانیم این گفتار چیست
8. ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده ایم
9. ما ز پا افتاده ایم افتادگان را دست گیر
10. کز هوای جام می در اضطراب افتاده ایم
11. تا ز سودای سر زکفش پریشان گشته ایم
12. مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده ایم
13. نعمت الله در کنار و ساغر می در میان
14. بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده