شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1214

1. هر چند ما به جسم ز اولاد آدمیم

2. اما به روح پاک ز ابنای خاتمیم

3. هستیم بی نیاز و فقیریم از همه

4. این از کمال ماست که محتاج عالمیم

5. جام جهان نما که به ما نور خود نمود

6. گفتا ببین که آینهٔ اسم اعظمیم

7. ما را وجود داد و به خود هم ظهور کرد

8. پیوسته ایم بر هم و پیوسته با همیم

9. با جام می مدام چو رندان باده نوش

10. لب بر لبش نهاده و مستانه همدمیم

11. هر چند افصحیم در اوصاف او ولی

12. در کنه ذات عاجز و حیران و اَبکمیم

13. ما بنده ایم و سید ما نعمت الله است

14. نزد خدا و خلق از آن رو مکرمیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
* بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شعر کامل
حافظ
* در چمن هر دم که چون عرعر خرامان می‌شدی
* خنده بر بالای سرو بوستان می‌آمدت
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
* با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
شعر کامل
وحشی بافقی