شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1225

1. هر که باشد خادم او حرمتی دارد تمام

2. بندهٔ او بر در او عزتی دارد تمام

3. رند سرمستی که او فرمان ساقی می برد

4. بند فرمانست از آن رو طاعتی دارد تمام

5. گر عزیزی را به عمر خویش دردسر کرد

6. چون ندارد درد عشقش زحمتی دارد تمام

7. خاک پایش هر که همچون تاج بر سر می نهد

8. پادشاهی می نماید دولتی دارد تمام

9. خرقه پوشی را که او از وصل داده وصله ای

10. در میان خرقه پوشان خلعتی دارد تمام

11. همت عالی ما با غیر اومیلی نکرد

12. شاید ار گوئی فلانی همتی دارد تمام

13. نعمت الله از خدا می جو که آن خوش نعمتی است

14. هر که دارد نعمت الله نعمتی دارد تمام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست
* من مشت خون خویش نمودم حلال تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
* حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
شعر کامل
حافظ
* گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
* گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
شعر کامل
حافظ