شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1230

1. دل که باشد گر نباشد بندهٔ فرمان من

2. جان چه ارزد گر نورزد عشق با جانان من

3. من که باشم گر نباشم بندهٔ فرمان او

4. می برم فرمان او زان شد روان فرمان من

5. در دل من عشق او گنجی است در ویرانه ای

6. گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

7. مجلس عشقست و من سرمست و با رندان حریف

8. ساقیا جامی که نوشم شادی یاران من

9. دردمندانه بیا دُردی دردم نوش کن

10. تا بدانی ذوق داروی من و درمان من

11. نالهٔ دلسوز من از حال جان دارد خبر

12. ناله ام بشنو که گوید با تو حال جان من

13. من ایاز حضرت محمود خویشم ای عزیز

14. بندگی سید محمود من سلطان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نمی گردید اگر ذوق گرفتاری عنانگیرم
* ز وحشت خون عالم در دل صیاد می کردم
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ
* نخل ترت در پیرهن چون نیکشر شد پرشکن
* محکم مبند ای سیمتن بند قبا را بیش از این
شعر کامل
محتشم کاشانی