غزل شمارهٔ 1412
1. خیالش نقش می بندم به دیده
2. چنین نقش و خیالی خود که دیده
3. به نور اوست روشن دیدهٔ من
4. نظر فرما که بینی نور دیده
5. الفبا خواندم و کردم فراموش
6. خطی بر عالم و آدم کشیده
7. گذشته از وجود و از عدم هم
8. نمانده سیئات و هم حمیده
9. خراباتست و ما مست و خرابیم
10. ز مخموران عالم وارهیده
11. بیا با ما درین دریا و بنشین
12. که دریائیست نیکو آرمیده
13. نگر در آفتاب نعمت الله
14. که در هر ذره ای روشن بدیده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده