شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 179

1. آبروی ما ز اشک چشم ماست

2. همچو ما با آبروی خود کجاست

3. بحر عشق ما کرانش هست نیست

4. غرقه ای داند که با ما آشناست

5. حال ما گر عاشقی پرسد بگو

6. رند مستی فارغ از هر دو سراست

7. بینوائی گر گدای کوی اوست

8. نزد درویشان گدای پادشاست

9. غیر عشق او حکایاتست و بس

10. جز هوای او دگر باد صبا است

11. درد باید درد باید درد درد

12. درد دل می کش که درد دل دواست

13. نعمت الله دُرد دردش نوش کرد

14. آفرین بر وی که او همدرد ماست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رز به اندک روزگاری بر سر آمد از چنار
* هر سبکدستی عنان تاک نتواند گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
* در میان این و آن فرصت شمار امروز را
شعر کامل
سعدی
* خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
* به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
شعر کامل
حافظ