غزل شمارهٔ 18
1. چشم ما شد به نور او بینا
2. نظری کن به نور او در ما
3. آب این چشمه می رود هر سو
4. لاجرم سو به سو بُود دریا
5. غرق بحریم و آب میجوئیم
6. ما طلبکار او و او با ما
7. دردمندیم و دلخوشیم از آن
8. درد عشق است و جان بود دردا
9. ما خیالیم و در حقیقت او
10. هو معنا و فانظروا معنا
11. نور معنی نموده در صورت
12. گنج اسما نهاده در اشیا
13. نعمت الله از او شده موجود
14. نور او هم به او بود پیدا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده