شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 185

1. آن چنان مجلسی که جانم خواست

2. عشق جانان بهای ما آراست

3. آفتاب جمال رو بنمود

4. ما به او ، او به خود چنین پیداست

5. بحر و موج و حباب و جو آبند

6. ما ز ما جو که عین ما با ماست

7. ما و زاهد به هم کجا سازیم

8. عقل با عشق می نیاید راست

9. مبتلای بلای بالائیم

10. هر بلائی که هست زان بالاست

11. عقل بنشست و فتنه را بنشاند

12. عشق برخاست فتنه ها برخاست

13. نعمت الله نگر که لطف اله

14. صورت و معنیش به هم آراست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
* بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
شعر کامل
سعدی
* هرانکس که دارد روانش خرد
* سر مایهٔ کارها بنگرد
شعر کامل
فردوسی
* در طریق عشق خار از پا کشیدن مشکل است
* ریشه در دل می کند خاری که در پا می رود
شعر کامل
صائب تبریزی