شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 209

1. انسان کاملست که او کون جامعست

2. تیغ ولایت است که برهان قاطعست

3. صد جام خورده ایم و طلب می کنیم باز

4. بیچاره آن کسی که به یک جام قانعست

5. خورشید اگر چه روز منور کند ولی

6. مهریست عشق ما که شب و روز لامعست

7. مستان بزم ما چه بخوانند سِر عشق

8. روح القدس به ذوق ورا بزم سامعست

9. گفتم قبای گل بدرم در هوای او

10. اما نوای بلبل بیچاره مانعست

11. هر جا که دلبری به تو بنماید او جمال

12. نیکش ببین که آینهٔ صنع صانعست

13. گنجینه ایست ظاهر و گنجی است باطنش

14. سید به جان و دل به چنین گنج طامعست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قلم پوشیده می‌رانم که اسرارم نهان ماند
* اگر چه آتش سوزان به نی نتوان نهان کردن
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* فروغ عاریت با نور ذاتی برنمی آید
* که روز ابرباشد از شب مهتاب روشنتر
شعر کامل
صائب تبریزی
* خاطری معمور کردن، از دو عالم خوشترست
* گنج را در دامن ویرانه می ریزیم ما!
شعر کامل
صائب تبریزی