شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 258

1. هر که او با ما درین دریا نشست

2. کی تواند لحظه ای بی ما نشست

3. از سر هر دو جهان برخاسته

4. بر در یکتای بی همتا نشست

5. گرچه تنها بود و تنها جمع کرد

6. آمد آن تنها و با تنها نشست

7. عقل رفت و زیر دست و پا فتاد

8. عشق آمد سوی ما بالا نشست

9. تشنه ای آمد به سوی ما چو ما

10. عین ما را دید و در دریا نشست

11. مجلس عشقست و ما مست و خراب

12. خاطر رندان ما آنجا نشست

13. نعمت الله جام می جوید مدام

14. چون تواند یک زمان از پا نشست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مردمی هرگز ز چشم او ندیدم،گر چه من
* می کشم روغن به زور جذبه ازبادام خشک
شعر کامل
صائب تبریزی
* قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
* که از میان تهی بانگ می‌کند خشخاش
شعر کامل
سعدی
* بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
* من گوش استماع ندارم لمن یقول
شعر کامل
سعدی