شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 350

1. ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست

2. بود وجود ما به حقیقت وجود اوست

3. بی نور بود ِ او نبُود بود هیچ بود

4. بودی که هست پرتوی از نور بود اوست

5. بشنو به ذوق گفتهٔ عشاق بزم عشق

6. کین قول عاشقانه ز گفت و شنود اوست

7. عود دلم به آتش عشقش روان بسوخت

8. بوی خوشی که می شنوی بوی عود اوست

9. گر رند دردمند خورد درد گو منال

10. کاین شربتی نکوست زیان نیست سود اوست

11. مستیم و لاابالی و بر دست جام می

12. در بزم هر چه هست ز انعام جود اوست

13. این قول سید است که نامش چو بشنوی

14. واجب شود به تو سخنی کان درود اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا چند در میان فکنی باد و شانه را؟
* دل را نمی دهیم به زلف تو، زور نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی
* بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
* درویش که بازارش با محتشمی باشد
شعر کامل
سعدی
* به نام خداوند خورشید و ماه
* که او داد بر آفرین دستگاه
شعر کامل
فردوسی