شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 366

1. با آفتاب حسنش مه نزد او هلالی است

2. هر ذره ای که بینی او را از او هلالی است

3. هر مختصر که بینی او معتبر بزرگیست

4. نقصی اگر بیابی آن نقص هم کمالی است

5. جائی که جز یکی نیست مثلش چگونه باشد

6. دو آینه از آن رو تمثال بی مثالی است

7. گیتی نمای ساقیست هر ساغری که نوشیم

8. عینی که دیده بیند سرچشمه زلالی است

9. او آفتاب تابان عالم همه چو سایه

10. غیرش مخوان که غیرش نزدیک ما خیالی است

11. عشق است جان عالم جانم فدای جانان

12. جانی که عشق دارد آن جان بی زوالی است

13. امروز یار ما شو بگذار دی و فردا

14. با حال نعمت الله اینها همه مجالیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که دردسر ز فریاد و فغان خود کشم
* از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم
شعر کامل
جامی
* تا همی سرخ بود همچو گل سرخ عقیق
* تا همی زرد بودهمچو گل زرد زریر
شعر کامل
فرخی سیستانی
* می‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
* از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
شعر کامل
حافظ