شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 478

1. کون جامع جامع اسما بود

2. مظهر او مجمع اشیاء بود

3. آفتابی تافته بر آینه

4. نور او زان نور مه سیما بود

5. در ازل رندی که با ما باده خورد

6. همچنان مست است و باشد تا بود

7. ما ز دریائیم و دریا عین ما

8. این کسی داند که او از ما بود

9. جام می در دور و ساقی در حضور

10. مجلس ما جنت المأوا بود

11. چشم عالم روشنست از نور او

12. دیده ای بیند که او بینا بود

13. نعمت الله در همه عالم یکی است

14. لاجرم یکتای بی همتا بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون قوس قزح برگ رزان رنگ به رنگ اند
* در قوس قزح خوشهٔ انگور گمانست
شعر کامل
منوچهری
* ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد
* دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند
شعر کامل
حافظ
* چون کدو بی‌خبری زین که گلویت بستم
* بستم و می‌کشمت چون ز رسن بگریزی
شعر کامل
مولوی