شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 485

1. بحر ما دریای بی پایان بود

2. آب ما از چشمهٔ حیوان بود

3. کنج دل گنجینهٔ معمور اوست

4. گرچه دل کاشانهٔ ویران بود

5. دُرد درد عشق او را نوش کن

6. زانکه دُرد درد او پنهان بود

7. جان چه باشد تا سخن گوید ز جان

8. هر کسی کو عاشق جانان بود

9. نور چشم است از همه پیداتر است

10. تا نپنداری که او پنهان بود

11. گر که بینی دست او را بوسه ده

12. زانکه دست او از آن دستان بود

13. نعمت الله مست و جام می به دست

14. این چنین رندی مرا مهمان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا که سرانگشت تاک کرد خزان فندقی
* کرد چمن پرنگار پنجهٔ دست چنار
شعر کامل
خاقانی
* دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
* من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
شعر کامل
حافظ
* طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
* صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
شعر کامل
سعدی