شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 548

1. هر که او آشنای سلطان شد

2. گرچه جان بود عین جانان شد

3. هر که با ما نخورد جام شراب

4. به یقینم که او پشیمان شد

5. هر که در مجلسم دمی بنشست

6. شد یقینم که او پشیمان شد

7. این جهان را به نیم جو نخرد

8. آنکه یکدم حریف رندان شد

9. هر که جمعیتی ز خویش نیافت

10. دم آخر که شد پریشان شد

11. این دوئی محو گشت و عین یکی

12. این چنین آمد این چنان آن شد

13. بندهٔ اوست سید عالم

14. بر همه کاینات سلطان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی
* ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم
شعر کامل
رهی معیری
* دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
* تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
شعر کامل
حافظ
* تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
* خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
شعر کامل
صائب تبریزی